نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بگو

 
 
 

همیشه به انتظار یه جمله کوتاه از تو بودم
جمله ای که من رو تا عاقبت غلام تو میکرد
جمله ای پر از حرف
که شاید از سر غرور به خودتت اجازه گفتن نمی دادی
حتی اگه سرتاپات همه وجودت رو این جمله بگیره اما من همیشه به انتظار گفتن هستم
که بگی و من بشنوم میدونم که این طوره
جمله ای از سر نیاز
از زیبا ترین احساس
جمله ای که بگی
دوستم داری
با تکرار
بسیار
بگو

[+] نوشته شده توسط K2 در 17:12 | |







مثل غروب

 

 

 

 


وقتی نیستی مثل آفتاب دم دمای غروب که تابی به موندن و رفتن نداره
منم بی تابم
مثل ابری که نمی باره منم نایی به گریه ندارم
مثل زمین خشک به انتظار قطره آب منم به انتظار ذره محبتم
وقتی نیستی پنجره بهانه برای وا شدن نداره
انگاری رو پنجره پرده سیاهی کشیدند چقدر دنیا تاره
بادی که برگ هایه تو کوچه خلوت رو جارو میکنه
و صدایی که سکوت رو میشکونه
و نگاه من که دنبال تو می گرده
وقتی نیستی ساده بگم خیلی سخته
وقتی نیستی همچو دریا پریشونم
غمی تو دل دارم و دلگیرم


[+] نوشته شده توسط K2 در 17:8 | |







زیباترینی

 

 

به یاد شبایه مهتابی
چقدر قشنگ بود
تو کنارم بودی و ماه حسودی میکرد
و سکوتی که شب رو در خودش فرو برده بود
و آهی که تمام وجودم رو گرفته بود
و چشمان همیشه قشنگ تو که منو محو خودش کرده بود
و لبخند های زیبات که زیبا ترت می کرد تمام اون بدی ها رو ازم می گرفت
شاید بگن اغراقه اما واسه من واقعیته
که تو زیباترینی
بیا و باز دست سردم رو بگیر
چرا اون ور حوض نشستی
باز تلنگر یه احساس
منو رو بیدار میکرد
پاشو اون دیگه نیست


[+] نوشته شده توسط K2 در 17:4 | |







می روی...

 
 
 

نازنینم اگر می روی برو
به خدا می سپارمت
می روی ...
دل من را با خود ببر
به یادگار
نشکن این دل پاک و ساده
به یاد داشته باش وجود تنهایه مرا
و نشکن عهد ناشکستنی
و از یاد نبرد چشمان منتظر من
و تلخی سکوت جاده
از یاد نبر که از یاد نمی برمت
و همیشه در یادمی
در وجودمی
می روی
ولی با خود نبر خاطراتت را که من با آنها خوشم
می روی ...
و حرفهای زیبایت را از یاد نبر
و بوی گل های شب بو
می روی ولی باران را با خود نبر
بوی طراوت گل های باغچه را با خود نبر
بهار هستی را پاییز نکن
ترانه هایم را غمگین نکن
چشمان را به در نگذار
و نفسم را آه نکن
می روی ...!به یادم باش
می روی ...!برگرد


[+] نوشته شده توسط K2 در 17:0 | |







یادت همیشه سبز

 

هر شب
وقتی که آخرین عابر هم
از کوچه پس کوچه های شهر
به خانه می خزد
و آخرین چراغ هم خاموش می شود
یاد تو
زیر پوست تنم
جوانه می زند
و خاطرت مرا
سر سبز می کند
چنان بی تاب می شوم
که دلم
برای لحظه ای دیدار
بی صبر و بی قرار
گوش کن
تیک تاک ساعت
آمدن و رفتن ثانیه ها را خبر می دهد
چه بی درنگ می ایند
و چه پر شتاب می روند
می ایند
تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند
و می روند
تا ذره ذره
گرمی این آتش افتاده به جانم را
با خود ببرند
چه خیال باطلی
چه سعی بیهوده ای
از این همه کوشش بی حاصل
چرا خسته نمی شوند؟
یادت همیشه سبز


[+] نوشته شده توسط K2 در 18:58 | |







هر چند

 
 
 

دیریست دلم مرده
در مسجد چشمانت
برخیز به مهمانی
با خنده پنهانت

دیریست که من بی تو
یک مرده بیجانم
در خلوت و تنهایی
بی تاب و پریشانم

دیریست که پروانه
لبخند نزد بر یاس
گنجشک نمی خواند
بر شکوفه گیلاس

دیریست که در سینه
یک ستاره می سوزد

دیدگان غمگین را
در راه تو می دوزد

دیریست که در کوچه
جا پای تو پیدا نیست
پاییز و بهارش را
چشمی به تماشا نیست

من در خم این کوچه
یک بنفشه می کارم
بگذار که این گل را
در دست تو بگذارم

بگذار شبم با تو
با نور بیامیزد
بگذار که دست من
بر گردنت آویزد

ای رفته سفر بر گرد!
این خواهش بیجا نیست

هرچند تو دیگر تمنای من را نمیشنوی

یا شاید...


[+] نوشته شده توسط K2 در 18:54 | |







بخار شیشه ای

 


[+] نوشته شده توسط K2 در 18:32 | |







دوستت دارم

دوستت دارم

یادته بهت گفتم که،خشته دیوار دلتم.تو هم منو شکستی !

ولی اشکالی نداره!حالا خاک زیر پاتم ،دوستت دارم

 


[+] نوشته شده توسط K2 در 18:22 | |







خوش اومدید

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت www.WeblogBartar.com تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت

 

چه بنویسم؟

 

میگویند طلائی ترین کلمه برای ورود به تالار دوستی سلام است

 

پس سلام.

 

پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پراز یاد خدا و در آن باغ کسی 

 

میخواندکه خدا هست دگر غصه چرا؟!

 

آرزو دارم :

 

خورشید رهایت نکند،غم صدایت نکند، 

 

ظلمت شام ،سیاهت نکند و تو را از دل آنکس که تنش در تن  


توست حضرت دوست جدایت نکند.

 

 

 


[+] نوشته شده توسط K2 در 18:18 | |







بهم گفت....


بهم گفت که دوسم داره

بهم گفت منو میخواد

بهم گفت اگه پاش باشه  ته حادثه میاد

بهم گفت  که نفسهاشم اگه باشم می مونه

بهم گفت شور بودن رو توی نگام می خونه

دروغ گفت  دروغ گفت دروغ گفت

می گفتش من هواشم  تموم قصه هاشم

می گفتش آبروشم  همیشه روبه رو شم

می گفت از خاکی دوره می گفت سنگ صبوره

می گفت تنها نمیشم  می گفت دیوونه پیشم

دروغ گفت    دروغ گفت     دروغ گفت

بهم می گفت که زندگیشمو  بامن عجینه

می گفت چشمای من واسش یه دنیاس سرزمینه

می گفت طاقت میاره بچگی هامو بدی هام

می گفت از من می رونه خون دل هام خستگی هام

بهم می گفت که مثل هیچ کس نیس

میگفت توی نگاهش خار وخس نیس

می گفت طاقت نمیاره نباشم

می گفت از فکرشم می میره که فکر کنه از دنیاش جدا شم

اینارو اون بهم گفت

دروغ گفت  دروغ گفت  دروغ گفت.....

 


[+] نوشته شده توسط K2 در 18:11 | |







چرارفتی

تو که می دونستی من طاقت دوریتو ندارم


می تونستم وقت گریه سر رو شونه هات بذارم


چرا رفتی؟چرا رفتی؟


دلم تنگه دیدنته داد میزنه تو سینه


همش بهونه می گیره میخواد تورو ببینه


بی تو شبام پر از غمه پر ازسکوت و ماتمه


دلم میخواد یه روز بیای نگات کنم یه عالمه


بگم دوست دارم ولی هرچی بگم بازم کمه


دلم تنگه دیدنته داد میزنه تو سینه


همش بهونه میگیره میخواد تورو ببینه



[+] نوشته شده توسط K2 در 18:6 | |







چشمانم


 

شاید لحظه های زیادیست  به تماشای التماس عاجزانه ی چشمانم نشسته ام

که بار دیگر چشمانم را به چشمانت گره بزنم

این بار محکم تر از قبل

طناب  اشک ها را از پنجره ی چشمانم به سمت تو آویزان کنم

این بار نزدیک تر از قبل

شاید لحظه های زیادی قلب شکسته ی من تورا فریاد می زند

اما هر بار صدایی در هم میشکند

صدای لرزان قلبم ...

نزدیک تر نیا

بمان در همان چارچوب قاب عکس

بمان و نظاره کن چشم های بسته و اشک های روانم را...

نسخه ی هیچ دکتری مسکنی برای دردم نیست

کسی مرا نمی فهمد

شاید قابل فهمیدن نیست این ضجه های غریبانه و خواهش  به  نیامدنت...

 

تو گم شدی بی دلیل!

و این دلیل اشک های من است

فقط همین...


[+] نوشته شده توسط K2 در 18:5 | |







پروانه


[+] نوشته شده توسط K2 در 16:53 | |







آه


[+] نوشته شده توسط K2 در 16:49 | |







گره

 

 

 

یک گره در پای من از عشق تو
یک گره بر قلب من از هجر تو

این گره ها را تو بخشیدی به من
تو مرا انداختی در این گره

باید از دولتسرای عشق تو
واکنم این بندهای پرگره

یا بپرسم از تو ای گم گشته ام
هیچ می دانی که ماندم در گره

کاش کور می شد دوچشمم آن دمی
که نگاهت روی آن می خورد گره


[+] نوشته شده توسط K2 در 14:5 | |







دریچه

 

 

 

قدم در وادی عشقت نهادم
شده پیچک که می پیچد به سویی
شدم همسایه لیلا و مجنون
شدم باران که می بارد به جویی


به بامم ماه در پیراهن ابر
به دستم نور سرخ و زرد و آبی
شکوفه می کند یادت همیشه
اتاقم پر شده از یادگاری


ستاره می درخشد در شب من
نشسته ایه های عاشقانه
به آوازی که خفته بر لب من


شبی دیدم به دستت یک دریچه
در این کوچه ، در این بن بست مرموز
سوالی نقش بسته بر لب من
جوابم را ندادی تا به امروز...


تو ای باران شبهای بهاری
دریچه را به رویم می گشایی؟
و از آغوش باز این دریچه
سلامم را به گل ها می رسانی؟


[+] نوشته شده توسط K2 در 14:3 | |







آسمان بی تو

 

عاشقانه هایم را سرودم

و تو هرگز نخواندی و نخواهی خواند...

اینجا شب من طولانی است...

باور کرده ام دیگر بی تو حتی آسمان هم آبی نیست...


[+] نوشته شده توسط K2 در 12:23 | |







در کجا نشسته ای

 

نمیدانم کجایی

در وجودم نهفته شدی...

در بین دستانم...

در قلبم...

در گوشه چشمانم...

در آسمان ایمانم...

 

در کجا نشسته ایی

کنار ساحل آرامش من

آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد

شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند

 

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

در بی خوابی هایم

در شبهایه بی قراریم...

در متن تمام تنهاییم

چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب

 

تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی

در زیر پوست من

چه لطیف میجهی...

تو در فراسوی هر زمان

در هر جای این مکان

با منی...

طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار

تو خود منی...


[+] نوشته شده توسط K2 در 12:20 | |







غریبه

 


 
نمیدانم 
 

 

گنجشک ها که آنقدر شبیه همند

 

چطور همدیگر را میشناسند

 

و نمیدانم

چقدر شبیه من هست
  که تو دیگر مرا نمیشناسی!

 


[+] نوشته شده توسط K2 در 11:25 | |







یادمان باشد

 

یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد 

 

    

 

       نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد

 

          

 

        خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را

 

                  

       یادمان باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست


[+] نوشته شده توسط K2 در 11:19 | |







عشق چیست

 


عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟

 


یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!

 


عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت

 


پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟

 


پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!

 


از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!



[+] نوشته شده توسط K2 در 11:16 | |







در انتظار امیدم...

 

 

 

چرا نمی گویند که آن کشیده سر از شرق

 

آن بلند اندام سیاه جامه به تن،

 

دلبرِ دلیر ز شاهراه کدامین دیار می آید

 

و نور صبح طراوت بر این شب تاریک چه وقت می تابد؟

 

در انتظار امیدم،

 

در انتظار امید طلوع پاک فلق راچه وقت

 

آیا من به چشمِ غوطه ورم در سرشک خواهم دید؟



[+] نوشته شده توسط K2 در 11:11 | |







خوب و بد روزگار

 

 

 

 

تـمـام مـعـلوم هـا و مجـهـول هایـم را 

 

بـه زحمـت کـنـار هـم مـی چـیـنم 

 

فـرمـول وار ؛ 

 

مـرتـب و بـی نـقـص ...

 

و تــو 

 

بـا یـک اشـاره

 

هـمـه چـیـز را

 

در هـم می ریــزی ...

 

در شرح حال گل
بنویسید خار را
بر هم زنید : خوب و بد روزگار را .

 


[+] نوشته شده توسط K2 در 11:8 | |







تسکین دل تنگی

 


هر که آید گوید:
   گریه کن، تسکین است
      گریه آرام دل غمگین است

 

چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم

ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
 من و آرام دل غمگینم


[+] نوشته شده توسط K2 در 11:7 | |







لحظه رها کردنم...

 

همیشه
در بدترین لحظه ها
تنها رها می کنی مرا و
بدترینِ لحظه ها
وقتی است
که تو
مرا
تنها
رها می کنی


[+] نوشته شده توسط K2 در 10:48 | |